قلم بسیج


دست‌نوشته

...به خود می‌قبولانم که هرچه هست همین است که میبینم اما تا چشم به هم می‌گذارم افکاری در هم و مغشوش در مغزم جولان می‌دهند ،نکند آن نباشد که می‌گویم و خودم را گول می‌زنم اما در عمق وجدانم ندائی دال بر راستی فریاد می‌زند پس با این وضع من غریبه‌ام با قایقی گرفتار آمده در طوفان با پارویی شکسته و به قول نیما « من قایم نشسته به خشکی و انسانها را فریاد می‌کنم» چگونه و چه سان این را گذرد هر عیان خواهد ساخت. گذران روزمره زندگی همچون سناریوی بلندی است که در آن شخص اول هاج و واج می‌ماند و به دنبال دستی است که در وادی بیکران او را به سرای خرابه‌ای رهنمون گردد اما کو این دست؟ نمی‌توان ماند و به تکامل اندیشید نمی‌توان قفس و کبوتر را در یک عرصه پنداشت اکنون در پیچ و خم زندگی گم شده‌ام کورسوی نوری در آن [طرف] این صحرای شنزار تنها دلخوشیمان است و نفسی که می‌کشیم و خودکاری که مثلاً‌ می‌نویسیم اما با این همه بدون ترس گم شده‌ایم و فکر نمی‌کنم دیگر پیدایمان بشود تازه در آن صورت هم آزادی در فداقمان معنی نخواهد داد و باز غریبه خواهیم بود غریبه‌ای در میان دوستان و آشنایان و غریبه‌ای با تمام وجهه‌اش در طول تاریخ گو اینکه غریبی هم در مورد ما مصداق ندارد... نکند گذر اعصار خسته‌ام کرده است نکند مانده‌ام و خود نمی‌دانم اما هرچه هست می‌گذرد ساکت و آرام همانند کاروان پس دل به دریاها می‌سپارم به همراه آنانیکه مردانه رفتند و دیگر برنگشتند و در این عروج به خدا رسیدند.... آفتاب عمر در لبه تاریکی‌هاست کمتر غفلتی باعث سرنگونی است بگذار اندیشه سیلاب گردد و به دریا بپیوندد بگذار همراه یاران ره بسپاریم بگذار در همه چاههای مدینه علی (ع) که نه علی (ع) گونه باشیم بگذار اندیشه جولان یابد که دست خالی بودن ما را سزاوار تر است و خلاص. آن یکی می‌گفت: جفت پاهایم را داده ام تا روی پای خود بایستم و آن دیگری جفت دستها با هم که دست نیاز به سوی کسی دراز نکنیم ،
واین کمال ماندن است.



  • کلمات کلیدی : وجدان، چاه های مدینه، آزادی
  • نوشته شده در  چهارشنبه 87/11/9ساعت  8:19 صبح  توسط حسن بلندی کرویق 
      دیدگاه دیگران()

    بنام یزدان پاک

    ** زندگینامه استاد محمّد کرمی **

          استاد محمّد کرمی در سال 1309 در خانواده ای هنرمند که در زمینه هنر منبّت کاری و نجّاری مهارت بالایی داشته اند در شهرستان گلپایگان ( یکی از شهرستانهای استان اصفهان) متولد شده است. پدرش مرحوم حسین کرمی هنگامی که او دو سال بیشتر نداشت فوت میکند.

            پس از آن سرپرستی او، برادر و خواهرش را مادرش برعهده گرفته و با توجه به مشکلات آن زمان روزگار سختی را می گذرانند. پس از مادر ایشان برادر بزرگتر سرپرستی را عهده دار شده و او را در دبستان فردوسی شهر گلپایگان ثبت نام می کند. تحصیلات خود را تا سوم متوسطه ( درجات تحصیلی دوران ) ادامه داده و با توجه به کمبود منابع مالی خانواده، مجبور به ترک مدرسه شده و با توجه به استعداد فوق العاده اش به استخدام آموزش و پرورش آنزمان در می اید. همزمان با آموزش دانش آموزان در مدرسه، وارد دانشسرای آنزمان شده وموفق به کسب درجه سال اول مقدماتی از آن دانشسرا میگردد.

            با توجه به علاقه بسیارش به هنر موسیقی به تمرین ویلن پرداخته و در مدت زمانی کوتاه دستگاههای موسیقی ایرانی را فرا میگیرد. اگرچه نواختن ویلن روح تشنه هنر او را تا حدی سیراب میکند اما بقدری نیست که که او کاملا راضی کند.هنرمند همیشه جویای کمال است و هیچ مرزی برای او موجود نیست. استاد نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست. این را میتوان در گفتار و کلامش و احساسش هنگامی که در مورد خاطرات دوران هنری اش صحبت میکند یافت و از ابزار و وسایلی که در گوشه  کنار خانه با صفایش برای تزیین استفاده کرده دریافت. همه نوع آثار هنری از منبّت کاری، معّرق، خاتم کاری، شیشه گری، خطاطی و نقاشی گرفته تا حتی گل و بته و خار خس بیابان و سنگهای رودخانه که بطور طبیعی فلک آنها را در مسیر حوادث خود بطرز زیبایی مزین کرده، میتوانید در خانه اش پیدا کنید. اینها همه از نگاه عمیق او به هنر و همگونی و هارمونی که در هنر وجود دارد خبر میدهد. اگر چه او کم در این خصوص صحبت میکند ولی هر انسان عارف و اهل فن با یک نگاه میفهمد که در درون استاد چه میگذرد و جهان را از چه زاویه ای مینگرد.

            رنج وغم و درد مردمانی  که هر روز با آنها سر و کار داشته از یکطرف و روح هنری و لطیف او از طرف دیگر، او را در راهی قرار میدهد که نتیجه اش همین آثار هنری اوست. احساس همدردی او با انسانهای رنجدیده و تاثیری که بر روی او گذاشت باعث شد که بدنبال راهی برای ثبت آنها پیدا کند.

     

            در همان زمان بود که هنر نقاشی را بهترین شیوه یافت و به نقاشی روی آورد. او بدون داشتن استاد و امکانات فقط با اتکا به اراده و علاقه بیشمار خود به هنر نقاشی، دریچه جدیدی را در زندگی خود گشود و با پشتکاری عجیب حرفهای دل خود را بتصویر کشید.  بیشتر آثار او بر روی زندگی مردم محلی گلپایگان، روستاها و مناظر طبیعی اطراف این شهرستان متمرکز شده است.

             باید گفت او شکارچی بسیار ماهری است چرا که برخی لحظات را چنان به تصویر کشیده است که هنوز حس فضای محیط  ترسیم شده در آن زمان را میتوانید حس کنید. این (خیسی زمین و بوی نم در فضا )  را می توان در تابلوی " پس از باران در جنگل "  به خوبی  حس کرد  که هنوز از تابلو استشمام می شود.

     

                               تابلوی پس از باران                                

     اولین تابلوی استاد که در سال 1333 نقاشی شده است. 

            با مرور آثار او میتوان به سادگی این موضوع را دریافت. در آثار او صفای محیط  و دل مردمان چنان بتصویر کشیده شده است که دل هیچ سالک وعاشقی از دیدن آنها سیر نمیشود. قابل ذکر است که در این مدت تنها با حقوق معلمی زندگی را سپری کرده و ابزار و وسایل مورد نیاز خود را با همین درآمد کم معلمی تامین کرده است. از گران بودن وسایل نقاشی راضی نیست و با سختی آنها را تهیه میکند . اگر چه در زند گی رنجهای زیادی را متحمل شده و بسیار آزار کشیده است  ولی تا کنون بیاد ندارد که از کسی کینه ای در دل داشته باشد که این خود کنایه از روح لطیف و هنری  این هنرمند  گرامی  می کند. .

            یکی ازویژگیهای بارز شخصیتی این هنرمند اینست که به نقاشی تنها بچشم هنر نگریسته و هیچگاه از آن برای کسب درآمد استفاده نکرده است و هنوز هم با همان حقوق معلمی زندگی را سپری میکند. بگفته خودش هیچ تابلوی خود را تا کنون برای فروش بتصویر نکشیده و نفروخته است و تمام آثار خود را مانند فرزندان خود حفظ کرده و دوست دارد، چرا که هر یک از تابلوهایش بیانگر خاطرات  لحظه به لحظه زندگی اوست.

     

            از تعداد تابلوهای او آمار دقیقی در دست نیست ولی حدود هزار تابلو  از انواع تکنیکهای ترسیمی و شیوه های مختلف  از این هنرمند مردم دوست  میتوان یافت.  تمرکز او بیشتر بر نقاشی رنگ روغن بوده اگر چه در میان آثار او میتوان تابلوهای آبرنگ، سیاه قلم، مداد رنگی، پاستل و ... پیدا کرد. محمّد کرمی در کمال صداقت و با خلوص نیت میگوید که از زندگی ام راضی هستم و بجز خدا بکسی نیازی ندارم.

            استاد محمّد کرمی عاشق ایران و شهرش گلپایگان است و به آن افتخار میکند. او علاقه زیادی به طبیعت داشته و اغلب اوقات خود را صرف بتصویر کشیدن طبیعت زیبای اطراف محل زندگیش یعنی شهرستان گلپایگان کرده و میکند. مدت 10 سال دبیر نقاشی دبیرستانهای گلپایگان بوده واغلب فرهیختگان و دانش آموختگان  گذشته و مردم مهربان کنونی این شهرستان او را بخوبی می شناسند و نام او را در کنار هنرمندان دیگر این خطه همیشه به افتخار بزبان می آورند.

            تصاویری هم که مشاهده میکنید بریده هایی  از دستنوشته های این هنرمند عزیز است که در کمبود وقت برای من نوشته است و من برای حفظ امانت گفتار، پاره هایی از آنرا برای شما انتخاب کرده ام.

                                                                        با سپاس

                                                                        دکتر محمد علی عمو کرمی

                                                                    آذر ماه 1385



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 87/11/7ساعت  6:58 عصر  توسط حسن بلندی کرویق 
      دیدگاه دیگران()

    <   <<   6      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    افتخار انتخاب
    چهارمین جشنواره شعر مبعث
    بسیج و امام
    تبریک پیروزی دکتر احمدی نژاد
    پیام
    [عناوین آرشیوشده]